سیمرغ ، مرغ درمانگر : نماد مرکز تصویربرداری آذرآبادگان

سیمرغ ، مرغ درمانگر و خردمندی است که جایگاه برجسته در اسطوره های ایرانی دارد . در طی سال های اخیر پزشکان ارجمندی چون جناب دکتر محمد سیاسی – شاعر و نویسنده صاحب نام – در کتاب « پزشکی در شاهنامه » و جناب آقای دکتر محمد جواد ابویی در کتاب « پزشکی در ادبیات ایران زمین » از سیمرغ به عنوان نماد فرزانگی و پزشکی یاد نموده و پیشنهاد داده اند که بهتر است سیمرغ جایگزین نماد یونانی مار و عصا گردد . این موضوع بار دیگر در مقاله جناب آقای دکتر محمود فاضل نائب رئیس شورایعالی نظام پزشکی کشور طرح گردیده است . مرکز تصویربرداری آذرآبادگان نیز با عنایت به ماهیت ایرانی و باستانی ، تکیه بر اتحاد ، کار گروهی و یکپارچگی و نیز حکمت و فرزانگی ، این مرغ اساطیری را به عنوان نماد خود برگزیده است .

مقدمه ای بر سیمرغ نماد پزشکی ایرانی

سیمرغ ، نمادی از خردسرشتی و خرد دریافتنی

بی گمان و به دانستگی ، در شاهنامه ، هرکجا سیمرغ به درمان پرداخته است ، در درمان های خویش ، تن و روان ، هر دو را در نگاه دارد ، زیرا هرجا که تن رنجور و ناتوان می شود ، روان نیز از تدبیر درست باز می ماند .

سیمرغ ، نیروی خویش را از کردگار دادگر یکتا و خداوند جان آفرین دارد ، نه از خدایان پنداری که بدسگال و بدکردارند و خشم و هوس بر آنان چیره است .

سیمرغ ، مرغ درمانگر ، شاه مرغان ، مرغ بزرگ بال و مرغ فرمانروا ، نمادی از خرد سرشتی و خرد دریافتنی است . رای او درست و اندیشه ی او همواره با آینده نگری همراه است .

نقش سیمرغ در بخش های مختلف شاهنامه از جمله نبرد رستم و اسفندیار ، نبرد رستم و سهراب و … امده است ، اما مشهورترین نقش آن در هنگام زاده شدن رستم دیده می شود . این داستان از شگفتی های شاهنامه است که در آن واژه هایی از قبیل « خنجر آبگون » به جای « چاقوی جراحی » ، « مرد بینا دل پرفسون » به جای جراح ، « مست کردن » معادل بیهوشی ، « داروی هوش بر » در ازای داروی بیهوش کننده ، « کافتن » و شکافتن به جای شکاف جراحی ( Incision ) ، چرخش نوزاد در زهدان مادر به جای ورسیون ( Version ) ، « دوختن » به جای « بخیه » و روغن ( = پماد ) برای بهبود زخم را مورد استفاده قرار داده است . سیمرغ با زال به گفت و گو می نشیند و به او ، راه زادن رستم را اموزش می دهد :‌

بیاور یکی خنجر آبگون                                یکی مرد بینا دل پرفسون

نخستین به می ، ماه را مست کن                   ز دل بیم و اندیشه را پست کن

بکافد تهی گاه سرو سهی                             نباشد مر او را ز درد ، آگهی

و زو بچه شیر بیرون کشید                           همه پهلوی ماه ، در خون کشد

وز آن پس ، بدوز آن کجا کرد چپ                 ز دل دور کن ترس و تیمار و باک

گیاهی که گویمت با شیر و مشک                  بکوب و بکن هر سه در سایه خشک

بسای و بر آلای برخستگیش                         ببینی همان روز پیوستگیش

بدو مال از آن پس یکی پر من                       خجسته بود ، سایه فر من

بگفت و یکی پر ، ز بازو بکند                         فکند و به پرواز بر شد بلند

بشد زال و آن پر او برگرفت               برفت و بکرد آنچه گفت ، ای شگفت

بدان کار ، نظاره شد یک جهان                      همه دیده پرخون و خسته روان

فرو ریخت از مژه سیندخت خون                    که کودک ، ز پهلو کی آید برون ؟‌

بیامد یکی موبد چربدست                            مر آن ماه رخ را به می کرد مست

بکافید بی رنج ، پهلوی ماه                           بتابید مر بچه را سر ز راه

چنان بی گزندش برون آورید                        که کس در جهان این شگفتی ندید

شگفت اندر او مانده بد مرد و زن                    که نشیند کس ، بچه پیلتن

همان دردگاهش فرو دوختند                        به دارو همه درد ، بسپوختند

شبان روز ، مادر ز می خفته بود                     ز می خفته وهش از او رفته بود

چو از خواب بیدار شد ، سرو بن                     به سیندخت ، بگشاد لب بر سخت

 

سیمرغ ، نشانی تازه

و آنان چند تن بودند  ، همای که سعادت را نوید می داد ، ققنوس که جاودانگی را بشارت می داد و سیمرغ که دانایی و التیام درد را و در این میانه ، یک تن از آنان به تنهایی سی مرغ بود …

سیمرغ

سیمرغ این بالدار افسانه ای – اساطیری ایرانی ، آنقدر قدمت دارد که همای و ققنوس را شرمسار دیرینگی خود کند . آنجا که زرتشت او را « مرغ سئن » می خواند و شاهنامه « فر ایزدی » بر او می پوشاند و عطار غایت سلوک عرفانش می خواند ، دوباره و دوباره ما سیمرغی را می بینیم که حکیمی دانا ، رازدان و شفابخش است .

جفا به سیمرغ

چرا این سیمرغ افسانه ای ایرانی ، با چنین دیرپایی و خردمندی و راز دانی و شفا بخشی و دردکاهی ، غریبانه به کنجی در قفس اساطیر غبار گرفته ، خاک می خورد و ماری یونانی از جامی که نمی دانیم زهر است یا شهد ، بالا می رود تا امید درمان را به پزشکان نوید دهد . چنین کوتاهی نه سزاوار سیمرغ است ، نه درخور طب ابوعلی سینای حکیم که او نیز نام خود ، « سینا » را وامدار سئن یا همان سیمرغ است .

تاریخچه مرغ اساطیری – ایرانی

در عصر ساسانی – پیش از اسلام – ، تصویر مرکب از مرغ با دم طاووس ، بدن عقاب ، سر سگ و پنجه شیر که جمع عنصر چهارگانه زیبایی ، شجاعت ، وفاداری و قدرت است « سیمرغ » نامگذاری شده است . تصویر سیمرغ با این ترکیب ، نشان حکومت ساسانی بوده است .

سیمرغ در آیین زرتشت

در اوستا و آثار پهلوی ، سیمرغ نام مرغی است فراخ بال که بر درختی درمان بخش به نام « وسپیوشن » با « هرویسپ تخمک » که بر دارنده ی تخمه همه گیاهان است ، آشیان دارد . در اوستا امده که این درخت ، در دریای « وردکشا » یا « فراخکرت » قرار دارد . کلمه سیمرغ در اوستا به صورت « مرغوسئون » آمده که جزء دوم ، با اندکی دگرگونی در زبان فارسی دری « سی » خوانده می شود و البته نشان عدد ۳۰ نیست ، بلکه به معنای شاهین است .

بالدار افسانه ای رازآلود

دور از دسترس خاکزیان ، بزرگ جثه ، شفابخش ، دانا و رازدان ، بلند پرواز ، پدیده ای فراانسانی و در عین حال انسانی .

این صفات متعدد ، بیانگر تجلی آرمان های گوناگونی است که نیاکان ما ، در آرزوی آن ها سیمرغ را جان داده اند . رهایی از درد و رنج و غلبه بر جهل و نادانی ، نیای ما را به سوی آفرینش پرنده ای چنین غریب واداشت که عرصه جولان او ، حد فاصل زمین خاکی تا بلندای افلاکی است. این پرنده ، نماد رهایی و خلاصی پیشینیان ما از درد و بیماری و مرگ و نابودی است .

راستی ما را چه می شود که اسطوره ای شفابخش را ، چنین از یاد برده ایم .

Saeno maragho

مرغ سائنو ، شاید نخستین مبدا تاریخی – اوستایی سیمرغ است که وجهی دو سویه دارد . مرغ سئن ف هم به پرنده اطلاق می شود و هم درختی معجزه گر . این درخت در برکه ای به نام « درمانگر همه دردها » می روید . مرغ سائنو می تواند اشاره به یکی از خردمندان روحانی عهد باستان باشد که سمت مهمی داشته و در عین حال در طبابت و مداوای بیمارن شهره بوده و این نام ، بانام او گره خورده است . نام ابن سینای حکیم ، طبیب نامدار ایرانی از همین واژه « سئنه » گرفته شده و به معنای ابوعلی درمانگر – ابوعلی سینا – است .

 

 

 

 

 

 

 

سیمرغ در شاهنامه

سام ،‌ کودک خود زال را ، چون سپیدموی است ، در دامنه کوه قاف رها و سیمرغ ( پرنده افسانه ای – اسطوره ای ایرانی ) او را در پناه خود گرفته و از گزند حوادث دور می دارد تا جوانی برومند شود . زال پدر رستم است ( رستم زال ) . هنگام تولد رستم ، جثه ی او آنقدر درشت است که تولدش با مشکل مواجه می شود . سیمرغ در تدبیر این موضوع ، شکافتن پهلوی تهمینه را پیشنهاد می کند و رستم نجات می یابد . باز درنوبتی دیگر ، همین سیمرغ طبیب و راز دان است که به مداوای زخم های بدن رستم و نیز رخش می پردازد .

نکته ی حائز اهمیت آن است که سیمرغ ، همچون تمام حکیمان ایرانی ، هم حکمت و خردمندی می داند و هم طبابت و التیام درد . این وجه دو سویه سیمرغ که طب را با خرد و دانایی آمیخته ، او را هر چه بیشتر سزاوار نامی ماندگار در میان اسطوره های ایرانی می کند .

ویژگی سیمرغ در شاهنامه

جایگاه : بند آشیان ، کوه اسطوره ای قاف ، بلندترین کوه قابل تصور .

ویژگی ها : خردمندی ، دانایی ، رازداری و التیام درد .

بالداری افسانه ای : همچون جبرئیل با شکوه و حامل پیام و فر ایزدی .

بخشندگی : هنگام بازگشت سام ( پدر زال ) سیمرغ از او می خواهد که از ظلم پدر درگذرد .

و آخرالامر ، این پر سیمرغ است که نزد زال به یادگار می ماند تا درهنگان خطر ، سیمرغ را در کنار خود داشته باشد . دانای حکیم باز هم در انجام کار خود همانا همراهی و هم دردی است ، درنگ نمی کند .

سی مرغ در پی سیمرغ

سی مرغ باقی مانده با نگریستن در آینه ی حق ، در می یابند که سیمرغ در وجود خود آن هاست و با این خودشناسی جذب خداوند شده و حقیقت را در وجود خویش می یابند . سیمرغ عطار ، بیانگر جایگاه متعالی و قدسی در التیام همه ی دردها ، به ویژه در یافتن معنا در زندگی بشر است .

سیمرغ در منطق الطیر عطار

در سفر گروهی از مرغان ، به راهنمایی هد هد به کوه قاف ، برای رسیدن به آستان سیمرغ ، هر مرغ نماد دسته ی خاصی از آدمیان است . سختی راه یکایک آنان را از ادامه سفر باز می دارد تا آنکه در پایان ، تنها سیمرغ به کوه قاف می رسند و در حالی شهودی در میابند که در حقیقت ، هریک از آنان سیمرغ است . سیمرغ ، رمز آن مفهومی است که نام دارد ( کهن الگو ) و نشان ندارد . سیمرغ عطار پاسخی است به غایت زندگی بشر . مساله زبان مرغان و منطق الطیر در نظر مولانا نیز ، امری است مرتبط با جهان وحی و الهام . در مثنوی آمده است

زین لسان الطیر عام اموختند                        طمطراق و سروری اندوختند

صورت آواز مرغان است ان کلام                     غافل است از حال مرغان ، مرد خام

کو سلیمانی که داند لحن طیر                       دیو گرچه ملک گیرد ، هست غیر

دیو بر شبه سلیمان کرد ایست                      علم مرکش هست و « علمنا »ش نیست

چون سلیمان از خدا بشاش بود                     منطق الطیری ز « علمنا»ش بود

تو ، از آن مغر هوایی فهم کن                        که ندیدستی طیور « من لدن »

جای سیمرغان بود آن سوی قاف                 هر خیالی را نباشد دست باف

حضرت مولانا ، سیمرغ را رمز ولی کامل دیده و از زبان رسول ( ص ) به امام علی بن ابی طالب ( ع )

نقل کرده است که :

گفت پیغمبر علی را کای علی                       شیر حقی پهوانی پر دلی

لیک بر شیری مکن تو اعتمید                       اندرآ در سایه نخل امید

اندرآ در سایه ی آن عاقلی                            کش نداند برد از ره ناقلی

ظل او اندر زمین چون کوه قاف                      روح او سیمرغ بس عالی طواف

گر بگویم تا قیامت نعت او              هیچ آن را مقطع و غایت مجو

در بشر روپوش کردست آفتاب                           فهم کن والله اعلم بالصواب

، یادآور می شویم که داستان سفر مرغان به سوی سیمرغ ، ریشه ای کهنسال داشته و حاصل تخیل و ذهن « ابوالرجاء چاچی » یا « محمد غزالی » یا « احمد غزالی » با « ابن سینا » نیست ، بلکه در ادبیات پیش از اسلام ایران چنین داستانی وجود داشته و با تحولات فرهنگی جامعه ، تغییراتی درآن روی داده است تا به دست این نویسندگان رسیده و هرکس با تخیل خویش و نگاه فلسفی و عرفانی خود ، ساختاری برای این پیرنگ به وجود آورده است .

۱ ) رساله الطیر ابن سینا

این رساله ، به لحاظ تاریخی ، باید قدیمی ترین متن موجود در حوزه سفر مرغان باشد . ابن سینا در این رساله ، تصویری از جماعتی مرغان عرضه کرده است که با رشته ای بر پای هاشان همسفرند و پس از عبور از کوه های دشوار گذر ، روانه ی شهر « شهریار بزرگ » ( ملک اعظم ) می شوند و از او می خواهند این رشته از پای ایشان باز کند . ملک می گوید آن که خود این رشته بر پای شما بسته است .هم او باید آن را بگشاید . من کسی نزد او خواهم فرستاد تا خود این رشته را از پای شما بگشاد . مرغان باز می گردند تا به او برسند .

۲) رساله الطیر احمد غزالی ( متوفی ۵۲۰ ) .

۳) روایت ابوالرجاء چاچی ( متوفی ۵۱۶ ) .

۴) عین القضات و سیمرغ

جوانمردا! ، مرغان چندین سال در طلب سیمرغ بودند ، چون به درگاه او رسیدند ، سال های بسیار بار می خواستند و بار نبود . و بعد اللتیا و التی ، جواب ایشان دادند که « ان الله غنی عن العالمین » همه را نیست وقت کردند . « وکم اهلکنا قبلهم من قرن » والسلام .

۵) سهروردی و سیمرغ

۶) رساله الطیور نجم الدین رازی

۷)پرندگان عزالدین مقدسی

۸ ) سیمرغ دراوستا

آن ها که از زبان های ایرانی کهن مطلع بوده اند ، گفته اند که کلمه سیمرغ از دو جزء saeno و maragho ترکیب شده است که جزء دوم همان « مرغ » است با تحولاتی که این کلمه یافته است . اما جزء نخستین ، ربطی به کلمه سی ( عدد ) ندارد ، بلکه همان کلمه ای است که در دوره های بعد به صورت « شاهین » درآمده است . بنابراین ، معنی باستانی کلیمه سیمرغ چیزی است در حدود « شاهین مرغ » یا « شاهین » . از موارد کاربرد کلمه در اوستا چنین استنباط کرده اند که در عین حال ، این پرنده چهره ای افسانه ای دارد .

در روزگار باستان ، عقیده بر این بوده است که اگر سایه ی او بر کسی بیفتد ، از رستگاری و پیروزی بهره خواهد یافت .

۹) سیمرغ در نزهت نامه علایی

۱۰) روایت بحرالفوائد

۱۱) سیمرغ در شاهنامه

در شاهنامه بیش از آن به که توصیف جوانب مادی و شکل و شمایل سیمرغ پرداخته شده باشد ، از نقش او در زندگی قهرمانان شاهنامه سخن ها رفته است .

سیمرغ ، به خاندان زال در هنگام زادن رستم و نیز ، راهنمایی کردن رستم برای چیره شدن بر اسفندیار ، این ها همه ی ویژگی هایی است که سیمرغ شاهنامه از آن برخوردار است و می بینیم که در فاصله دوران اوستایی تا عصر شاهنامه ، چهره سیمرغ تحولات بیشتری یافته و نقش حکیمی فرزانه و پزشکی کاردان و چاره گر دارد . در دیگر منظومه های حماسی فارسی نیز ، از سیمرغ نشان ها می توان یافت که با آنچه در شاهنامه آماده است ، تفاوت بنیادی ندارد .